رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادمهر

چند تا عکس از مامو...

این روزا برام شیرینن چون تو داری بزرگ می شی نمی دونم عکس نوزادیات رو مبینیم دلم غنج می ره برات اما وقتی صدات می کنم می گم رادمهر شیشه ات رو بیار تندی می ری می یاری ذوق می کنم می گم جان دلم دیگه انقدر بزرگ شدی که متوجه همه چی می شی حالا نتیجه چی شد؟ نمی دونم...فقط می دونم مامانا تکلیف شون با خودشونم روشن نیست از یه طرف دوست دارن قد کشیدن نی نی ها رو ببینن از یه طرف دیگه وقتی فیلم نوزادی های نی نی رو نگاه می کنن گریه می کنن... فدای قد کشیدنت شیرین تر از جونم؛ اینم چند تا عکس از روی ماهت:           ...
30 آذر 1391

نوزده ماهگیت مبارک

نوزده ماهگیت مبارک عزیزترینم... شیرینم... گوشه دلم... پسرم... رادانم چقدر برام راحت شده گفتن از این ماه های رفته... چقدر این ماه ها دارن زود زود میرن... نمی دونم من خسته ام و سرعتم کم شده یا زمان خیلی زرنگ شده... نوزده ماهه شیرین من این روزا تقریبا تمام خونه مون در کنترل کامل توئه؛ خونه مون یه جورایی شده پادشاهی کوچک رادان... پادشاهیت مستدام نازنینترینم... می شینیم که تو ماشین تو به بابا می گی آنگام... آنگام؛ یعنی آهنگ بذار بعد حرکت کن؛ قربون دل کوچولوی شادت بشم؛ لطفا به خاطر دل منم که شده شاد بمون نمی دونم چرا تازگیا انقدر پستونکی شدی؛ گوم گوم این صدای توئه که می گی پستونکم رو بدین، حالا چرا بهش می گی گوم نمی دونم بهت م...
19 آذر 1391

برای پرهام...

اینو برای تو می نویسم پرهام که وقتی بزرگ شدی و قد کشیدی و داماد شدی یادم بمونه که یه دونه بزنم پشتت و بگم این طلب من و خاله های دیگه ات بابت اشکا و دل نگرانی های امروزمون... می دونم که اون موقع قدم به قدت نمی رسه اما کفش پاشنه بلند می پوشم؛ خوبه؟ پرهامم الان که دارم اینو برات می نویسم دعای پاک یه لشگر قلب عاشق دنبالته؛ آخه پسر نوزده ماهه ما باید به سلامتی داماد بشه و من می خوام اون روز رو ببینم آخه یه جورایی تو داداش دوقلوی رادان منم می شی... پرهاممون به دعای همه شما خواننده های مهربون وبلاگ رادمهر نیاز داره... از رفقایی که همیشه با نظراتشون منو شرمنده می کنن تا اونایی که می یان می خونن و می رن و من به حضورشون افتخار می کنم ...
11 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد